گریزی نداریم جز اینکه به دنبال چیزی بگردیم، به دنبال حقیقت، به دنبال معنا. چندی است فکر میکنم که به جز شروری که خداوند در زمین و برای آدمیان قرار داده - منظورم شروری چون بیماری، جنگ، سوانح طبیعی و... است- بعضی شرور در ذات جهان اند. برای مثال راه نبردن به حقیقت از همین دسته است.
مطلبی درباره دریدا میخواندم، نظرم جلب شد به نظرش در باب معنا. به ذهنم رسید که شاید مشکل نرسیدن به حقیقت در این است که معانی ما به صورت دایرهوار با هم تعریف میشوند و در نهایت چون راهی از این همزیستی لغات به بیرون نداریم پس راهی نیز به بیرون وجود ندارد.
من با تو بحث نمیکنم چون راهی به بیرون نداریم. اگر ذرهای امید رهایی و راهیابی بود اوضاع طور دیگری بود. "به درستی که انسان را در رنج و سختی آفریدیم" یعنی به درستی که او راهی به حقیقت ندارد. تا انسان در این کرهی خاکی است باید بکشد و خون بریزد و راه به جایی نبرد. البته آن طرفش را دیگر نمیدانم چه خبر است.