۱۴:۰۴۲۴
آذر
'چقدر خود را با پیامبر مزامیر آشنا می یابم در آن لحظه که تنها بر روی زمین ایستاد و بر سر آسمان به درد فریاد زد:
" من در روی این زمین غریبم اوامر خود را از من مخفی مدار"'
'چقدر خود را با پیامبر مزامیر آشنا می یابم در آن لحظه که تنها بر روی زمین ایستاد و بر سر آسمان به درد فریاد زد:
" من در روی این زمین غریبم اوامر خود را از من مخفی مدار"'
گفتم: خودت و چشمانت فتنه گرید
برای همیشه در آغوشم حصرتان مى کنم
گفت: چقدر دورى از تو شاعر ساخته!
خیام اگر زباده مستی خوش باش / با ماه رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است / انگار که نیستی چو هستی خوش باش