نوشتن به جای مسکن

از لب شعرم بنوشی درد هستی را

از لب شعرم بنوشی درد هستی را

فکرهای روزانه، در باب زندگی، تکنولوژی و فلسفه های هست بودن!

آخرین مطالب

خیلی دور،‌خیلی نزدیک

پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۵ ب.ظ

روایت اول:

چند وقتی می‌شه که مشغول مطالعه‌ی کتاب اعترافات اثر ژان ژاک روسو با ترجمه زیبا و استادانه خانم مهستی بحرینی هستم. روسو تو این کتاب به زعم خودش زندگیش رو بی کم و کاست و بدون اضافات به خواننده نشون داده. خیلی جاهای کتاب از ته دلم خندیدم و از اینکه در احساسی خاص با شخص بزرگی مثل روسو یکی بودم، یا وقتی دیدم در برابر بعضی وسوسه‌ها، من -احتمالاً - قوی‌تر از روسو هستم کلی با خودم کیف کردم. چقدر جمله‌های کتاب من رو به فکر فرو برد و چقدر دیدم که آدمیزادگان همه از یک  prototype ساخته شده‌اند. بعضی جاها واقعا فکر می‌کردم که اگر من بودم عیناً مثل روسو رفتار می‌کردم. چقدر کار خوبی هست که روسو کرده.

روسو تو این کتاب به خیلی چیزها اعتراف کرده که دست کم از نظر دین ما گناه هست و قطعا از دید مسحیت هم به همچنین. اما به شخصه من تو دلم گفتم که روسو جان دمت گرم که گل کاشتی. 

 

حالا من موندم که باید شبیه کی شد؟ وقتی فکر می‌کنم به خیلی از آدم‌هایی که بزرگ‌اند مثل همین روسو، مثل مارکس، مثل کانت، مثل دیدرو، مثل افلاطون، مثل دکارت، مثل داروین، فروید، ولتر، هیوم، پوپر، کُنت، دورکِیم، ماکس وِبر، مانهایم، هایدگر، لوی اشتراوس، نیچه، استوارت‌میل، اسپینوزا، هگل، هوسرل، شوتس، دانته و تمامی اون‌هایی که کوه اندیشه بشریت رو به اندازه اضافه کردن سنگریزه‌ای بالاتر بردند. می‌بینم که علاقه من بهشون برای این هست که آدم اند و معمولی اند و “هرگز آرزو نکرده‌اند یک ستاره در سراب آسمان” شوند. چقدر بهشون نزدیکم!

روایت دوم:

Intentionally left blank.

۹۳/۰۴/۰۵ موافقین ۲ مخالفین ۰
جواد محمدیان امیری

نظرات  (۲)

روایت اول:
تفکر، آزادی، مسئولیت. این سه کلیدواژه های اگزیستانسیالیستها هستند. برای همین این مجسمه متفکر (The Thinker Man) به همراه مجسمه آزادی (The Statue of Liberty) و مجسمه ی مسئولیت (The Statue of Responsibility) سه تا از مجسمه هایی هستند که تصویر انسان امروزی رو از نگاه متفکران اصالت وجود به رخ میکشند. مجسمه هایی از مفاهیم انتزاعی. میخوام به این تفاوت اشاره کنم که مباحث اندیشمندان مهم تر از خود اونهاست اما خیلی از مخاطبان مجسمه ی اسطوره ای از اندیشمندان رو به ذهن میسپارند تا تجسمی تحلیلی از مباحث نظریشون.
روایت دوم:
کلا دوست داریم زندگی این و اون رو "ببینیم." امان از صفحه های خالی.

روایت اول :

شاید کل ماجرا همین باشه. انتخاب یه مسیر ، یه لایف استایل . باید شبیه کی شد ؟ کی درست میگه ؟ چرا درست میگه ؟ اصلا تعریف درست یا غلط بودن چیه ؟

البته خیلی ها هم راه معقول تری(!!) پیشه میکنندُ در حاشیه ی امن پناه میگیرن! به قول اسنات در فیلم سولاریس ِ جناب استنلی کوبریک: ( کریس: اما ما نمی دانیم زندگی کی به سر می رسد؛ برای همین است که شتابزده هستیم / اسنات: عجله نکن؛ خوشبخت ترین آدم ها کسانی هستند که هیچ وقت با این سوالات لعنتی خودشان را آزار نمی دهند.)

; )

روایت دوم :

[...] پس سخن کوتاه باید والسلام .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی